سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۶: دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت روزگارم را سیه چون زلف و کاکل کرد و رفت چون نسیم صبح آمد بر سرم روز وداع مو به مویم را پریشان همچو سنبل کرد و رفت از وصالش خانه من بود باغ دلگشا خیر یادش تنگ همچون غنچه گل کرد و رفت در عنانش رفتم و گفتم که خونم را بریز بر کمر بربست شمشیر و تغافل کرد و رفت قامت خم گشته ام را دید و رحمی هم نکرد بر سر دریای آتش آمد و پل کرد و رفت نامه سربسته ام را مهر از لب برگرفت کلک خاموش مرا منقار بلبل کرد و رفت سیدا روز وداعش گشتم او را سد راه سر به پیش افگنده ایستاده تأمل کرد و رفت سیدای نَسَفی