فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۰: نمی آید ز تو ای سایه چو من دشت پیمایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی آید ز تو ای سایه چو من دشت پیمایی رفیقی با تو می باید نداری تاب تنهایی شدم رسوا برافکن برده از رخسار عالم را بخود مشغول کن یکدم نجاتم ده ز رسوایی رخت را تا ندیدم از تو نامد صد بلا بر من نمی دانم بنالم از تو یا از نور بینایی ز پا افتاده ام وز سرگذشتم در ره عشقت مسلم گشت بر من رسم و راه بی سر و پایی از آنم دل نشد جایی مقید ماند سرگردان که من هر جا که دیدم دل ربایی بود هر جایی نه چون رویت گلی بشگفت در گلزار محبوبی نه چون قدت نهالی زد سر از بستان رعنایی فضولی چند در بند ریا باشی بحمدالله که ترک دین و دل کردی نهادی سر به شیدایی فضولی بغدادی