فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۷: در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون کی غم آن راحت جانم ز جان آید برون می مده ساقی مکن کاری که ناگه پیش خلق سر لعل او بمستی از زبان آید برون خواستم کآرم خدنگش را برون از استخوان باز ترسیدم که مغز استخوان آید برون دل ندارد طاقت سوز درونم کاشکی خون شود وز راه چشم خون فشان آید برون بر قد خم گشته ام رحمی بکن ز آهم بترس سرو من مگذار کین تیر از کمان آید برون دی برون آمد شدم رسوای عالم اینچنین آه اگر امروز دیگر آنچنان آید برون چون نمودی رخ فضولی را مران از کوی خود بلبل گل دیده از گلشن چه سان آید برون فضولی بغدادی