فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۱: جفا کارست و خونریز آن بت بی درد می دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جفاکار است و خونریز آن بت بی درد می دانم ز رنگ کار او با من چه خواهد کرد می دانم چه حاجت شرح بیداد زلیخا پرسم از یوسف چو او در عاشقی مردست یا نامرد می دانم زده بر آتش دل سیل خوناب جگر آبی من احوال درونم را ز آه سرد می دانم زمانی از غم مشکین غزالان نیستم خالی طریق سیر مجنون بیابان گرد می دانم نمی خواهم به سیل اشک شویم چهرهٔ خود را ز جولان که دارد چهره ام این گرد می دانم چو دل بر تیر مژگان و کمان ابرویش بستم چه خواهد آمدن بر جانِ غم پرورد می دانم فضولی راز خود در عاشقی از من نهان کردی ندانستی ز اشک آل و روی زرد می دانم فضولی بغدادی