فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۲: از آن رو با تو من آیینه را همتا نمی بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از آن رو با تو من آیینه را همتا نمی بینم که من هرگاه می بینم ترا خود را نمی بینم چو آیی سوی من در هستیم زآن آتشی ور نه چگونه درد دل گویم ترا تنها نمی بینم چو مژگان می زنم در هر دمی صد خار را بر هم درین گلشن چو رویت یک گلِ رعنا نمی بینم مکن منع من از رویت که دارم چشم در عالم متاعی دیدنی غیر از رخ زیبا نمی بینم مرا قطع نظر از مردم عالم عجب نبود چو با خود نسبتی این قوم را قطعا نمی بینم وفا و مهر می باید که بیند عاشق از جانان بلا این است و غم این کز تو من این ها نمی بینم پری را خلق می گویند چون جانان من اما من این باور نمی دارم فضولی تا نمی بینم فضولی بغدادی