تیمورشاه درانی
غزل ها
غزل 86: زمستان کابل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر کوهسار کابل ، خلعت زنقره دادند تشریف سبز گون را، ز اشجار بر کشادند سلطان دی چو بگذشت، بر تخت عاج فوجش دست ادب به سینه ، در پیش ایستادند فرمود تا نمایند تاراج گلستان را دست تظلم آنگه بر گلستان کشادند بردند چون بغارت ، یکسر متاع گلشن بود آنچه خورده گل، جمله بباد دادند گلشن کشیده بر سر ، از برف چادر گل ریحان و سنبل و گل بر مرگ دل نهادند لاله نشسته در خون ، زین غصه داغ بردل شمشاد و سرو و عرعر، از پای او فتادند بلبل بماتم گل، قمری بماتم سرو داد و فغان و زاری در کنج غم نهادند زائل شد از نباتات یکسر نموو اکنون در خاصیت تو گویی یکسر همه جمادند باد خزان کند چون، زینگونه ترکتازی خوبان صحن گلشن برباد چون عنادند افتاد از حرکت ، مانند جسم بیجان آب روان که زنجیر برپای او نهادند مرغان صحن گلشن، از بیم باد سرما جمله ز آشیانها ، آواره در بلادند غمگین ازن تغییرات ، گشتند عندلیبان زاغان ازین وقائع ، گردیده جمله شادند ابراز برودت دی، کافور بار گردید زانها که اهل عالم ، دل مرده زین فسادند افسرده آتش برق ، گردید ابر ها خون در گریه اشک از بس، از دیده ها کشادند افرود از گل سرخ، در دهرقدر آتش از بسکه مردمانش ، در بزم جای دادند گردید آب و آتش ، با خاک و باد یکسان اندر چهار عناصر، گویی ز یک نژادند از بیم لشکر دی، دم در کشید درخود ............. چون دست برکشادند گردید رعد خاموش، فالج صفت ز سردی مهر خاموشی او را، چون بر دهان نهادند پوشید آسمانرا خاکستری لباسی اجرام آن سراسر پوشیده زین رمادند خوش آنکه بگذرد دی، آید بهار تیمور خلقی برین تمنا دست دعا کشادند تیمورشاه درانی