غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲: سحر باد صبا از ساحت کوی تو می آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحر باد صبا از ساحت کوی تو می آمد که با وی بر مشام جان من بوی تو می آمد روان شد جوی خون تازه از زخم درون من همانا بوی مشک از ناف آهوی تو می آمد چو خُمِّ باده می جوشید مغزم دوش از مستی به یاد من نگاه چشم جادوی تو می آمد دلم در خون همی غلطید چون بسمل که از هر سو بر او زخمی ز یاد تیغ ابروی تو می آمد به قصد کعبه مُحرِم شد دلم دوش از سر مستی چو از دنبال او رفتم بمشکوی تو می آمد ز کوی می فروشان های هو برخاست دانستم که بر گوش دل مستان هیاهوی تو می آمد دل دیوانه از هامون به سوی شهر شد مایل بیادش گوئیا زنجیر گیسوی تو می آمد غبار همدانی