غبار همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۲: اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را ز پا بگشودمی یکباره قید کفر و ایمان را ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را حدیث توبه زاهد با خمار آلودگان کم گو که بس بستند و نتوانند محکم داشت پیمان را زنزدیکی نگار خویش را در بر نمی بینم نبیند در درون دیده مردم چشم انسان را دل بلبل ز بال افشانی مرغ سحر خون شد که میدانست توام صبح وصل و شام هجران را تو سیرابی، ترا امواج دریا وحشت افزاید درون تشنه داند لذت طغیان طوفان را خریداران تهی دستند زآن ترسم که نیکویان متاع حسن برچینند و بربندند دکّان را غبار از عشق دارد گنجی اندر دل نهان ساقی خرابش ساز تا پیدا کند آن گنج پنهان را غبار همدانی