فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۳: دمی بی سوز عشقت جان خود بر تن نمی خواهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دمی بی سوز عشقت جان خود بر تن نمی خواهم چو شمع از سوز دارم زندگی مردن نمی خواهم اگر یار منی از غیر دامن کش که چون یوسف گلی کز غیر دارد چاک در دامن نمی خواهم نیم یعقوب کز اغیار پرسم یوسف خود را ز غیرت بلکه بویش هم ز پیراهن نمی خواهم چو یابد عکس او ز آیینه دل می برم رشکی از آنست این که این آیینه را روشن نمی خواهم دلم بردی گرت لطفیست با من زنده مگذارش چو می دانی که در وصل تو او را من نمی خواهم چرا باید که سوزم ز آتش دل خانه هر شب مقامی بعد ازین جز گوشه گلخن نمی خواهم حریفان تا مزارم را نهند از درد گل بر گل چو میرم جز در پیر مغان مدفن نمی خواهم بلا از هر طرف رو بر من آرد هر کجا باشم ز بیم این بلا در کوی او مسکن نمی خواهم نمی خواهم کسی با دلبر من دوستی ورزد فضولی هیچ کس را من بخود دشمن نمی خواهم فضولی بغدادی