فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۷: شب عیدست چندانی امان ای عمر مستعجل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب عیدست چندانی امان ای عمر مستعجل که صبح آید کشد تیغ و کند قربانم آن قاتل ز کویش کرده ام عزم سفر ای گریه کاری کن که در اول قدم ماند مرا از اشک پا در گل بهر پی ناقه داغی می نهد از هجر بر جانم میفزا داغ دردم ساربان آهسته ران محمل ره غربت گزیدم ای قد خم گشته یاری ده که عزم این ره از خار مژه بر من شود مشکل چو خس بی اختیارم می برد اشک از سر کویش فکن سنگی براهم ای فلک هر جا شوم مایل گرفته دامنم چاک گریبان درد و داغ او مرا منعیست این حال از قبول هجر و من غافل فضولی دامن اقبال وصلش را مده از کف چو خورشید ار زند صد تیغ چون سایه ازو مگسل فضولی بغدادی