فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۱: بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش تماشاییست از رسواییم امروز در کویش ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را رقیب او بس است از هر که باشد تندی خویش گلی دارم درون دل ز غیرت کس نمی خواهم نشنید پهلوم ترسم که ناگه بشنود بویش ازان رسوا شدم کز غایت ضعف تنم در دل نگنجید و برون افتاد شوق رشته مویش قدم خم باشد ز بار غم برون شو از تنم ای جان که نتوان بود اینجا با خیال قد دلجویش فضولی چون نیابم در دل اهل محبت ره خیالی کرد ضعفم در خیال جعد گیسویش فضولی بغدادی