فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۷: نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد نمی خواهم که بینم از حسد گر چشم من باشد گهی از داغ می سوزم گهی از درد می نالم چه خوش باشد که در عشقت مرا نه جان نه تن باشد سرم را هست سودای خطت تا هست سر بر تن مرا عشق تو در جانست تا جان در بدن باشد چه فرق از صورت دیوار تا شیرین اگر شیرین چو صورت غافل از سوز درون کوهکن باشد بسبزه می دهد جان عاشق روی تو می سازد نمی خواهم که سایه با تو در سیر چمن باشد چو بلبل را گره از کار نتواند که بگشاید چه سود ار غنچه را دندان ز شبنم در دهن باشد ندارد ذره در دل اثر افسانه زاهد فضولی درد دل باید که ذوقی در سخن باشد فضولی بغدادی