فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۴: تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت در جهان نام و نشان از جسم و از جوهر نبود از ازل تنها مرا شد درد تنهایی نصیب غالبا این درد را قابل کسی دیگر نبود در جهان جز عاشقی کاری نکردم اختیار چون کنم نسبت بمن کاری ازین بهتر نبود هیچگه غمخانه ام را سیل خون نگشاد در کز بلا صد خیل بهر دیدنم بر در نبود پیش ازین حال فضولی را نمی دیدم خراب در دل او غالبا درد و غم دلبر نبود فضولی بغدادی