صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۴: بتیره شب نظر آفتاب می بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتیره شب نظر آفتاب می بینم رخ تو مینگرم یا که خواب می بینم بغیر نقش خط از روی آبدار تو من خط دو کون چو نقش بر آب می بینم خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش بنای کون و مکان را خراب می بینم نظر نداشتی ای آنکه گفتی از سر زلف جمال شاهد جان در حجاب می بینم تو طره مینگری من ز طره طلعت دوست تو ابر تیره و من آفتاب می بینم نه تاب هر نظرست این فروغ و تابش روی که من در آن سر زلف بتاب می بینم بچشم باز من آنروی را چو بیضه نور عیان ز موی چو پر غراب می بینم شتاب گیر دلا وصل اوست حاصل عمر که عمر را بروش در شتاب می بینم کتاب عشق ز من جو که من ز خشت سیاه بیاض صفحه سر کتاب می بینم پیاده ئی تو ز من پرس راه وادی عشق که خون راهروان تا رکاب می بینم صفای سرم و خود را بیمن همت پیر بقصر خسرو مالک رقاب می بینم صفای اصفهانی