صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۷: همدم عیسی نفسی با دل آگاه شدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همدم عیسی نفسی با دل آگاه شدم در خم خورشید فلک رنگرز ماه شدم صبغه الله شود رنگ پذیر خم دل درخم بیرنگ شدم صبغه الله شدم گر روی آگاه شوی این ره فقرست و فنا من بره فقر و فنا رفتم و آگاه شدم بندگی عشق دهد سلطنت کون و مکان عشق بمن کرد نظر بنده بدم شاه شدم از روش و راه شوی معتکف کعبه دل معتکف کعبه دل از روش و راه شدم هستی من بت شد و من بت شکن هستی خود نیست شدم هست ابد زان بت دلخواه شدم قبله اجرام فلک یوسف من بود و بامر از زبر ماه بزیر آمده در چاه شدم باز بر آورد ز چه مالک تائید و من از همتش از مصر هوی رسته و ذیجاه شدم درگه و بیگاه زدم گر چه در فقر ولی والی ایندولت اندوخته ناگاه شدم گاه پراکنده شود کوه ز جا کنده شود صرصر عشق آمد و من کوه بدم کاه شدم حالی در مصر بقا یوسف عالی حسبم از تک زندان هوی بر زبر گاه شدم دیدم ماهی چو پری گشتم از عقل بری شهره بدیوانه سری در سر هر ماه شدم خورد شدم سوده شدم از خودی آسوده شدم چندی آلوده شدم باز بدرگاه شدم شست لب از شیر و فامام مرا خواند صفا مرد شدم فرد شدم شهره بافواه شدم صفای اصفهانی