صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۰: جان و دل و دین و رگ و پوست عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان و دل و دین و رگ و پوست عشق در همه شیا بتکاپوست عشق تخم بدل کاشته بی حاصلان غافل ازین نکته که خودروست عشق هر دو یکی باشد یا عشق اوست در سر سودازده یا اوست عشق عشق بود بحر خدائی گهر یا که خدا قلزم و لولوست عشق یا که نه لولوست نه دریای ژرف ژرف چو او بینی هر دوست عشق کرد بنیروی دو عالم شکار برتر ازین هر دو بنیروست عشق شیر فلک را شکند در مصاف شیر غضبناک بی آهوست عشق خواهی اگر خویش بسنجی بکار سنگ گران کن گه ترازوست عشق زو دل و بازوت ندارد گریز نیروی دل قوت بازوست عشق کوه گرانست میان مرا بسته بزنجیر مگر موست عشق بر فلک ار پشت نماید دوتاست پشت ندارد همگی روست عشق خالق این پنج دریچه حواس خالق این گنبد نه توست عشق کوی بکو در عقب او متاز بر سر هر برزن و هر کوست عشق گر تو بچوگان خدائی زنی در گذر عرصه دل گوست عشق زمزمه خلوت سر صفا همهمه ساحت مینوست عشق صفای اصفهانی