صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳: برفت هر که در اینخانه بود و یار بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برفت هر که در اینخانه بود و یار بماند هزار نقش زدودیم تا نگار بماند دل مرا بکنار اختیار کرد و بچرخ نماند و آرزوی چرخ در کنار بماند گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم گلی بود که منزه ز زخم خار بماند بسیر باغ وجود آمد آن بهار و گذشت چه نقشها که درین باغ از آن بهار بماند طربسرای مرا بود سروی از قد یار بلند و دلکش و سرسبز و پایدار بماند بدار عشق چه منصورهاست بر سر دار گمان مبر تو که منصور رفت و دار بماند هزار پرده بهر راز داشتم من و عشق درید و راز درون من آشکار بماند ببرد سیل سرشکم هزار کوه ز جای غم تو بود که چون کوه استوار بماند ثبات کوه و قرار زمین و دور سپهر نماند و میکده عشق بر قرار بماند نماند شعری و چندین هزار شعر بلند ز عشق روی تو از من بیادگار بماند ز عقل پیر ضیا و ز نفس نور بدهر؟ ز طبع من سخن نغز آبدار بماند بکوی یار پریشان بسی رسید و گذشت بجز حکایت من کاندرین دیار بماند چه غم که دولت دنیی نماند بهر صفا خزائن گهر پاک شاهوار بماند صفای اصفهانی