صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰: تجلیگه خود کرد خدا دیده ما را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تجلیگه خود کرد خدا دیده ما را درین دیده در آئید و ببنید خدا را خدا در دل سودا زدگانست بجوئید مجوئید زمین را و مپوئید سما را گدایان در فقر و فنائیم و گرفتیم بپاداش سر و افسر سلطان بقا را خیالات و هواهای بد خود نپسندیم بخندیم خیالات و ببندیم هوی را جم عرش بساطیم و سلیمان اولوالامر هوا گر نشود بنده نشانیم هوا را بلا را بپرستیم و برحمت بگزینیم اگر دوست پسندید پسندیم بلا را طبیبان خدائیم و بهر درد دوائیم بجائیکه بود درد فرستیم دوا را ببندید در مرگ وز مردن مگریزید که ما باز نمودیم در دار شفا را گدایان سلوکیم و شهنشاه ملوکیم شهنشاه کند سلطنت فقر گدا را گذشت از سر سلطانی و شد بنده درویش شه ار دید فر مملکت فقر و فنا را بهل بار گل از دوش که بر دل نبود بار اسیر زن و فرزند و عبید من و ما را حجاب رخ مقصود من و ما و شمائید شمائید ببینید من و ما و شما را صفا را نتوان دید که در خانه فقرست درین خانه بیائید و ببینید صفا را صفای اصفهانی