سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۳: دردا که وفا در این زمانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که وفا در این زمانه از اهل زمان بود فسانه زاهد کشد آه حسرت و من در دیر مغان می مغانه خواهد ز سپهر دادم از دل این شعله که می کشد زبانه من غرقه ی بحر عشق و عشقش بحری و چو بحر بی کرانه با آن لب و خال بی نیاز است مرغ دل من زآب و دانه یک لحظه وصال دوست خوشتر ای خضر ز عمر جاودانه گفتم: روم از در تو گفتا: کم باش سگیم ز آستانه دل در خم طره ی تو مرغی است در دام گرفته آشیانه به ز آن که زدوریت نمردم نبود پی قتل من بهانه بگذار که پا نهم بکویت نگذاریم ار قدم بخانه ای گل سخن وفا چه گویم گوش تو کجا و این ترانه دلها به زمین (سحاب) ریزد هر گه که زند به زلف شانه سحاب اصفهانی