سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۱: خطت دمید و آمدی ای غمگسار دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خطت دمید و آمدی ای غمگسار دل وقتی نیامدی که بیایی به کار دل تنها شبی زلطف بیا در کنار من اما چنان میا که نیایی به کار دل رفتیم و ماند دل به برت یادگار ما وین اشک سرخ بر رخ ما یادگار دل چشم سیاه و زلف پریشان او ببین کآگه شوی زروز من و رزگار دل بر دست دل نبود چنین اختیار من بر دست دیده گر نبود اختیار دل بس وعده داد او به من و من به دل نوید او شرمسار من شد ومن شرمسار دل جان با غم زمانه نگردید سازگار سازد چگونه با غم ناسازگار دل؟ از بس نشست بر دلت از دل غبار غم دادم بباد در ره عشقت غبار دل قدر غم تو یافته دل در شب غمت چون جز غم تو نیست کسی غمگسار دل غمگین ترم گهی که دهد وعده ی وصال چون دارم آگهی ز شب انتظار دل دور از گلی (سحاب) چه گلها که پرورش یابد به باغ دیده ام از جویبار دل سحاب اصفهانی