سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۰: روزی که یکی شیفته آمد به کمندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی که یکی شیفته آمد به کمندش آرام نگیرد دل دیوانه پسندش گر شیفتگی زین دل دیوانه نیاموخت بر پای چرا بند نهد زلف بلندش آهی است که از حسرت او سر زند از سنگ هر گه که شراری جهد از نعل سمندش آمد به سرم تیغ جفا بر کف و ترسم کاهل غرض از مردنم آگاه کنندش ناصح به نگاهی است چنان شیفته کامروز عشاق زبان باز گشایند به پندش این ست اگر کوتهی دست امیدم هرگز نرسد بر ثمر نخل بلندش این ست (سحاب) ار اثر عدل شهنشاه شاید که کند مایل دلهای نژندش جمشید زمان فتحعلی شاه که آمد شیر فلک آهوی ضعیفی به کمندش سحاب اصفهانی