سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۰: به راهی می کشد عشقم که پیدا نیست پایانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به راهی می کشد عشقم که پیدا نیست پایانش خضر نبود عجب گر گم کند ره در بیابانش اگر هر دم بود صد عهد و پیمان با رقیبانش نیندیشم که آن پیمان شکن سست است پیمانش شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد که باز امشب شب هجر است و دیر آرد بپایانش به دانایی برد طفلی چو عقل از پیر، کی حاجت به تعلیم دبیرش باشد و حبس دبستانش؟ به دامی تا نیفتاده است مرغی در گلستانی چه داند جایی هست خوشتر از گلستانش؟ نباشد در بری آن دل که نبود مهر دلدارش نیاید بر تنی آن جان که نبود عشق جانانش کسی کو راه یابد در حریم وصل او باید چه باک است از جفای پاسبان و جور دربانش چو بر سر رهروی شوق حرم دارد چه باک آری بهر گامی اگر درپا خلد خار مغیلانش؟ (سحاب) از چشم آن خورشید وش باشد نهان بنگر دو چشمم چون سحاب و قطره های اشک بارانش سحاب اصفهانی