سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۸: آنکه می گشت سکندر به جهان در طلبش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه می گشت سکندر به جهان در طلبش گو بیا و بنگر چون خضر اینک زلبش هر که را از نگه این می کشد آن زنده کند چشم او کرده فزون رونق بازار لبش نبود در دلم اندیشه ای از روز وصال زان که تا روز قیامت نشود روز شبش ثانی نقش تو بر صفحه ی هستی نکشید کلک قدرت که کشد این همه نقش عجبش شربت وصل علاج آمده با داروی مرگ خسته ای را که بود زآتش عشق تو تبش تازه نخلی است قدش در چمن حسن (سحاب) لیک نخلی که دهد چاشنی جان رطبش سحاب اصفهانی