سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۵: آن روز که او را غم خونین کفنی بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن روز که او را غم خونین کفنی بود هر گوشه کجا در ره او همچو منی بود تا مرغ دلم جای بکنج قفسی داشت گویا که نپنداشت بعالم چمنی بود گر دوش ز می تو به شکستم عجبی نیست پیمانه ی می در کف پیمان شکنی بود رفت از بر او هر کسی از تندی خویش جز دل که از آن طره بپایش رسنی بود گفتم کسم آگه نشد از راز چو دیدم افسانه ی من قصه ی هر انجمنی بود با مدعیانت نظری دیدم و مردم تشریف وصال توام آخر کفنی بود تا جان نسپردی نشد آگاه ز حالت پنداشت (سحاب) آنچه تو گفتی سخنی بود سحاب اصفهانی