سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۱: مرغ دل با زلف او آرام نتواست کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرغ دل با زلف او آرام نتواست کرد گر چه مرغی آشیان در دام نتواست کرد بارها کردیم ساز می کشی از باده هم چاره ی نا سازی ایام نتوانست کرد شد چنان شرمنده از رنگ لب میگون یار ساقی محفل که می در جام نتوانست کرد چشم او را دیدم و چشم از جهان بستم که گفت خویش را قانع به یک بادام نتوانست کرد در تمام عمر چندان نا امید از وصل بود دل که هرگز این خیال خام نتوانست کرد حسن روی نیکوان از بسکه آغازش خوشست ترک آن ز اندیشه ی انجام نتوانست کرد گر چه ماندم چند روزی زنده در هجران (سحاب) لیکن آن را زندگانی نام نتوانست کرد سحاب اصفهانی