سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۳: دم مرگ است و بازم دل بود در فکر یار خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دم مرگ است و بازم دل بود در فکر یار خود اجل در کار خود مشغول و من و من در فکر کار خود همی خواند به عشق دیگرانم بی نیازی بین که صیادم به صیاد دگر بخشد شکار خود عنانم او کشد هر سوی و من از دست خود نالم که خود دادم بدست او عنان اختیار خود مپرس از من چه نامی و زکجائی رفت ای همدم مرا هم نام خود از یاد و هم نام دیار خود ز آه آتشین خود فروزم آتشی هر شب کز آن آتش مگر روشن کنم شبهای تار خود ز عشق چون خودی شد کار او هم مشکل و اکنون هم او در کار خود درمانده و هم من بکار خود به خود بس مژده ی وصل از زبانش دادم و نامد (سحاب) او شرمسار من شد و من شرمسار خود سحاب اصفهانی