سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۶: اگر این روزگار و این زمانه است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر این روزگار و این زمانه است به عالم قصه ی راحت فسانه است به من دارد گمان نیم جانی به قاصد مژده ی وصلم بهانه است به کنج دام او جایی که هرگز نمی آید به یادم آشیانه است دل خلقی از آن زلف پریشان پریشان همچو زلف او ز شانه است نگردد صید صیادی دل من مگر کز زلف و خالش دام و دانه است نه هر دل واقف از اسرار عشق است نه این در هر صدف را در میانه است چو بشکافی درون صد صدف را یکی را در میان دری یگانه است زبانی نیست تا رازم کند فاش ولی ز آه درونم صد زبانه است در این ره کی رسد بارم به منزل که راه عشق راهی بیکرانه است (سحاب) از چشمه ی حیوان خضر را مرا ز آن لب حیات جاودانه است سحاب اصفهانی