سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۵: گویند که در شرع نبی باده حرام است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گویند که در شرع نبی باده حرام است در کیش من آن باده که بی دوست به جام است کس روز وصال تو نداند که کدام است کآن روز همان صبح نگشته است که شام است در بزم تمام است غم اریار نماند ور ماند و بیگانه رود عیش تمام است تا مرغ دل آزاد نگردید ندانست کآرامی اگر هست در آن گوشه دام است آن چشم که چون آهوی وحشی رمد از من ای غیر ندانم به چه افسون به تو رام است؟ در طره ی خود شیفته تر از همه دلها داند که دلی هست و نداند که کدام است؟! از رحمت خاصش به من ای شیخ سخن گوی افسانه ی دوزخ پی تهدید عوام است نه طاقت سنگ ستمت دارم ازین بیش نه قوت پرواز از آن گوشه ی بام است گفتم که دلش ز آرزوی وصل تو بگداخت گفتا ز چه پس فکر (سحاب) این همه خام است؟ سحاب اصفهانی