کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به نزدیک منصور الیاس بر
    فرستاده ای رفت و دادش خبر
    که بد آدمی شوم و ناپاکدین
    امیر از یزید، اندر آن سرزمین
    به فرمان وی مردم آن دیار
    ببستند آیین به هر رهگذر
    سپه چون به شهر اندر آمد ز راه
    برآمد به ناگاه ابری سیاه
    بغرید و برقی از آن شد پدید
    توگفتی جهنم نفس در کشید
    از آن برق پس آتشی برفروخت
    ز مردم یکی نیم با شهر سوخت
    ز مرد و زن شهر نیم دگر
    هراسنده گشتند و آسیمه سر
    که برما ببارید خشم خدای
    ز بیداد این مردم تیره رای
    از آن حال، آن قوم ناپاکدین
    هراسنده گشتند و اندوهگین
    به زودی از آن شهر بیرون شدند
    ابا آن اسیران به هامون شدند
    چو لختی برفتند زانجا فراز
    یکی قلعه و مرز دیدند باز
    یکی مرد شوم از نژاد حرام
    که او بد سلیمان یوسف به نام
    در آن جایگه بود فرمانگزار
    برادر یکی بودش آن نابکار
    که با وی در آن قلعه انباز بود
    به دل با علی (ع) کینه پرداز بود
    همی خواست هر یک از آن دو شریر
    که آن لشگر و کاروان اسیر
    ز دروازه ی وی در آید به شهر
    که او را شود اجر آن کار بهر
    از آن گفتگو آن دو ناپاکدین
    کشیدند بر روی هم تیغ کین
    به تیغ برادر به پایان کار
    سلیمان بشد کشته درکارزار
    یکی سخت پیکار آمد پدید
    چو زانگونه شعر بداختر بدید
    بپیچید از آنجا سر کاروان
    شتابان به سوی حلب شد روان
    چو از راه، آن ناکسان عرب
    رسیدند نزدیک شهر حلب
    در آن جایگه بود یک کوهسار
    که گرگش، جمل را نمودی شکار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha