کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی.

    باری این توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟

    گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.

    به دست آهن تفته کردن خمیر

    به از دست بر سینه پیش امیر

    عمر گرانمایه در این صرف شد

    تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

    ای شکم خیره به نانی بساز

    تا نکنی پشت به خدمت دو تا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha