کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    «سلیمان » زمان، شاه سکندر عدل دارا دل
    فروغ آفتاب رحمت حق، ظل سبحانی
    شه باداد و دین، آن کو دو دست عدل و احسانش
    بآب لطف شست از روی عالم، گرد ویرانی
    وفور نعمتش، پر کرده ز آنسان چشم دلها را
    که نتواند کسی دیدن دگر، روی پریشانی
    بمعدن کرده کسب میمنت، از نسبت نامش
    عبث در چشم خاتمها، ندارد جا سلیمانی
    زجان، معمار حسن سعی آن دارای دین پرور
    نمود این روضه را تعمیر، از توفیق ربانی
    مبارک روضه یی پرنور، کز قدر و شرف آنجا
    بود از درگهش دائم، ملک را چشم دربانی
    براین درگاه، از اخلاص هرکس جبهه سا گردد
    عجب دارم ز غم در حشرش افتد چین به پیشانی
    مشو شاد از شکست این بنا، ای خارجی دیگر
    که تجدید لباسی نیست نقض کعبه، گر دانی
    اگر کاهید، چندی همچو ماه این قبه زرین
    شد از خورشید رحمت زود دیگر بدر نورانی
    دگر گلدسته از یکدگر پاشیده اش، از نو
    بحمدالله، بلندی یافت چون بانگ مسلمانی
    چو شد دیگر بلند این قبه، تاریخش خرد گفتا:
    که:«باز این بارگه برپا شد از حکم سلیمانی »

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha