کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

    به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

    علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

    مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

    گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

    نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را

    چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل

    بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را

    مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر

    ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را

    مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی

    وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را

    چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

    برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

    بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

    که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

    سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی

    ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha