رای گفت: شنودم مثل دشمن آزرده که دل بر استمالت او نیارامد ، اگر چه در ملاطفت مبالغت نماید و در تودد تنوق واجب دارد.
اکنون بازگوید داستان ملوک در آنچه میان ایشان و نزدیکان حادث گردد ، پس از تقدیم جفا و عقوبت و ظهور جرم و خیانت مراجعت صورت بندد و تازه گردانیدن اعتماد بحزم نزدیک باشد؟
برهمن جواب داد که: اگر پادشاهان در عفو و اغماض بسته گردانند ، و از هرکه اندک خیانتی بینند یا در باب وی بکراهیت مثال دهند بیش بر وی اعتماد نفرمایند ، کارها مهمل شود و ایشان از لذت عفو و منت بی نصیب مانند ؛ و مامون می گوید رضی الله عنه: لو علم اهل الجرایم لذتی فی العفو لارتکبوها
تائب اندر خواب نام توبه نتواند شنود
گر ببیند عشق بازیهای عفوت بر گناه
و جمال حال و کمال کار مرد را نه هیچ پیرایه از عفو زیباتر است و نه هیچ دلیل از اغماض و تجاوز روشن تر. قال النبی صلی الله علیه: «ألا أنبئکم بأشدکم من ملک نفسه عند الغضب.»
و پسندیده تر سیرتی ملوک را آنست که حکم خویش در حوادث ، عقل کل را سازند ، و در هیچ وقت اخلاق خود را از لطفی بی ضعف و عنفی بی ظلم خالی نگذارند ، تا کارها میان خوف و رجا روان باشد نه مخلصان نومید شوند و نه عاصیان دلیر گردند.
یکی از مشایخ طریقت را پرسیدند که: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین » را معنی بگوی. پیر رحمة الله علیه جواب داد که واضح آیت در شریعت مستوفی بیاورده اند و بران مزید نیست ، اما پیران طریقت رضوان الله علیهم چنین گفته اند که: خشم فرو خوردن آنست که در عقوبت مبالغت نرود ، عفو آنکه اثر کراهیت از صحیفه دل محو کرده شود، و احسان آنکه به اصل دوستی و صحبت مراجعت نموده آید، که در شرع کرم ، رعایت وسایل فرض است و در حکم مروت اهمال حقوق محظور
دم للخلیل بوده
ما خیر ود لایدوم
واعرف لجارک حقه
والحق یعرفه الکریم
بباید دانست که ایزد تعالی بندگان خویش را مکارم اخلاق آموخته است و بر عادات ستوده تحریض کرده ، و هرکرا سعادت اصلی و عنایت ازلی یار و معین بود قبله دل و کعبه جان وی احکام قرآن عظیم باشد و از سیاقت این آیت معلوم گردد که بنای کارها بر رفق و لطف می باید نهاد و در همه ابواب مدارا و مواسا معتبر شناخت.
قال النبی صلی الله علیه و سلم: ان الرفق لو کان خلقا لما رأی الناس خلقا أحسن منه، و ان الخرق لو کان خلقا لما رأی الناس خلقا أقبح منه.
و هرگاه که در این مقامات تاملی بسزا رفت و فضایل عفو و احسان مقرر گشت همت بر ملازمت آن سیرت مقصور شود و وجه صلاح و طریق صواب دران مشتبه نگردد. و پوشیده نیست که آدمی از سهو و غفلت و جرم و زلت کم معصوم تواند بود ، و اگر در مقابله این معانی و تدارک این ابواب غلو جایز شمرده شود مضرت آن مهمات سرایت کند
ز ابتدای کون عالم تا بوقت پادشاه
از بزرگان عفو بوده ست از فرودستان گناه
خاصه در ایام شاهی کز پی انصاف او
کهربا را نیست آن یارا که گردد گرد کاه
من که از تدبیر خصمان خورده بودم زخم تیر
زنده ماندم تا بروز محشر از اقبال شاه
جان من بخشیده شاهی است کاندر عصر او
چند شاه تاج بخش است و امیر ملک خواه
خسرو سیارگان باید که این شش بیت را
بازگرداند بنوک تیر بر رخسار ماه
تا بیاموزند شاهانی که زر بخشند و سیم
جان و تن بخشیدن از سلطان دین بهرامشاه
در جمله باید که اندازه اخلاص و مناصحت و هنر و کفایت آن کس که در معرض تهمتی افتاد نیکو بشناسد ، اگر در مصالح بدو استعانتی تواند کرد و از رای و امانت او دفع مهمی تولد تواند کرد و در تازه گردانیدن اعتماد بر وی مبادرت نماید و آن را از ریب و عیب خالی پندارد و قوت دل او از وجه استمالت و تألف بقرار معهود باز رساند واین حدیث را امام سازد که «أقیلوا ذوی الهیئات عثراتهم »
چه ضبط ممالک بی وزرا و معینان در امکان نیاید و انتفاع از بندگان آنگاه میسر گردد که ذات ایشان بخرد و عفاف و هنر و صلاح آراسته باشد و ضمیر بحق گزاری ، و نصیحت و هواخواهی و مودت پیراسته.
و نیز مهمات ملک را نهایت نیست و حاجت ملوک بکافیان ناصح که استحقاق محرمیت اسرار و استقلال تمشیت اعمال دارند همه مقرر است ، و کسانی که بسداد و امانت و تقوی و دیانت متحزم اند اندک و طریق راست در این معنی معرفت محاسن و مقابح اتباع است و وقوف برآنچه از هر یک چه کار آید و کدام مهم را شاید ، و چون پادشاه به اتقان و بصیرت معلوم رای خویش گردانید باید که هریک را فراخور هنر و اهلیت و بر اندازه رای و شجاعت و بمقدار عقل و کفایت کاری می فرماید ، و اگر در مقابله هنرهای کسی عیبی یافته شود ازان هم غافل نباشد ، که هیچ مخلوقی بی عیب نتواند بود.
و در این دقیقه احتیاط تا آن حد واجب است که اگر هنر کسی بمهمی که مقلد آن باشد خللی راه خواهد داد او را از سر کار دور کرده شود، و جانب مهمات را از آن خلل صیانت نموده آید. چه غرض از اصطناع کفات نفاذ کار است و اگر جائی کفایت مانع خواهد گشت لابد ازان احتراز همچنان لازم باشد که از جهل و عجز.
و این خود هرگز نتواند بود که کفایت سبب التوای کار گردد اما این تأکید بدان رفت تا معلوم گردد که چون بترک اصحاب هنر و کفایت برای حصول غرض می بباید گفت آخر آسان ارباب جهل و ضلالت گرفتن بصواب نزدیکتر.
و پس از تفهم این معانی و شناخت این دقایق بر پادشاه فرض است که تفحص عمال و تتبع احوال و اشغال که بکفایت ایشان تفویض فرموده باشد ، بجای می آرد و از نقیر و قطمیر احوال هیچیز بر وی پوشیده نگردد ، تا اگر مخلصان را توفیق مساعدت کند و خدمتی کنند ، و یا خائنان را فرصتی افتد و اهمالی نمایند ، هر دو می داند و ثمرت کردار مخلصان هرچه مهناتر ارزانی می دارد ، و جانیان را بقدر گناه تنبیه واجب می بیند
چه اگر یکی از این دو طرف بی رعایت گردد مصلحان کاهل و آسان گیر و مفسدان دلیر و بی باک شوند ، و کارها پیچیده و اعمال و اشغال مختل و مهمل ماند ، و تلافی آن دشوار است و داستان شیر و شگال لایق این تشبیب است.
رای چگونه است آن ؟گفت: