رباعی 11
دانی که به من دوری روی تو چه آرد ؟
روزم سیه و موی سفید و رخ – زرد
تو رفتی و گرد من زهر سو به نبرد
غم بر سر غم آمد و درد از پی درد
رباعی 12
در پیش من است ماه من این بیگاه
بر سبزه – کتاب و ماهی و نان سیاه
این دشت یك عالم است و من شاهنشاه
دارائی من بود ز ماهی تا ماه
رباعی 13
شب در دل دشت بودم و دامن ماه
روز از برمه فتاده در چاه سیاه
آن شام چنان نواختم با چه ثواب
و این صبح چنین گداختم از چه گناه ؟
رباعی 14
دلدار مرا ز من ملالیست مگر ؟
آسایش دل کار محالیست مگر ؟
یكروزه در انتظار او پیر شدم
هر ساعت انتظار سالیست مگر ؟
رباعی 15
دلبر به دلم بسی ستم آرد و گریخت
جنگید و مرا اسیر غم آرد و گریخت
پروانه غمم شنید لرزان شد و سوخت
آهو رخ من بدید رم کرد و گریخت
رباعی 16
امشب به منت هوای جنگ است مگر ؟
دل میشكنی دل تو سنگ است مگر؟
هر دم ز برم گریختن میخواهی
در سینۀ من جای تو تنك است مگر ؟
رباعی 17
حُسنت ز جهان چشم مرا دوخته است
، عشق تو بجانم آتش افروخته است
از بس به دلم دست درازی کردی
دستت ز حرارت دلم سوخته است
رباعی 18
تبریك تو بایست آنم از دل و جان ،
دل پیش تو است و جان از آن در هیجان
از لطف به دل سلام من را برسان
آز من به تو تبریك کند بی پایان
رباعی 19
در نامۀ دوستان چه داروئی بود
کز شوق دو دیده را نمود اشك آلود
هر واژه و هر نقطه و هر حرفی از آن
در هر رگ من خون جوانی افزود
رباعی 20
بر خلق جهان نگر دلا و حدت بین !
پرسی تو که از کجاست این سحر مبین ؟
این دوستی عزیز بین المللی
محكم شد و پر ثمر ز تعلیم لنین