وقت گل سوری، خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری بیار
بر بط سغدی را گردن بگیر
زخمه زیر و بم او برگمار
زان می نوشین، که چو جانم بدی
گر شدی اندر تن من پایدار
آنکه بود در تن آزادگان
از همه شادی و طرب دستیار
گوهر جودست، که گردد بدو
از گهر مردم جود آشکار
گر نبدی خاصیت او بجود
جای نبودیش کف شهریار
خسرو محمود شهنشاه دهر
تاج ملوک و ملک شهریار
آتش سوزنده بهنگام رزم
مهر فروزنده بهنگام بار
آنکه ازو باغ بهارست ملک
کف زر افشانش ابر بهار