کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پیر شیراز، شیخ روزبهان

    آن به صدق و صفا فرید جهان

    اولیا را نگین خاتم بود

    عالم جان و جان عالم بود

    شاه عشاق و عارفان بود او

    سرور جمله واصلان بود او

    چون به ایوان عاشقی بر شد

    روز به بود و روز به‌تر شد

    سال‌ها با جمال جان‌افروز

    روز شب کرده بود و شب‌ها روز

    داشت او دلبری فرشته نهاد

    که رخش دیده را جلا می‌داد

    اتفاقا مگر سفیهی دید

    کان پری پای شیخ می‌مالید

    رفت تا درگه اتابک سعد

    تیز روتر ز سیر برق از رعد

    گفت: ای پادشاه دین، فریاد!

    پای خود شیخ دین به امرد داد

    سعد زنگی، ز اعتقاد که داشت

    در حق شیخ افترا انگاشت

    کرد روزی مگر عیادت شیخ

    دید حالی که بود عادت شیخ

    دلبری دید، همچو بدر منیر

    چیست در بر گرفته پای فقیر

    چون اتابک به چشم خویش بدید

    از حیا زیر لب همی خندید

    بود نزدیک شیخ سوزنده

    منقلی پر ز آتش آکنده

    پای‌ها از کنار آن مهوش

    چست در زد به منقل آتش

    گفت: چشمم اگر چه حیران است

    پای را پیش هر دو یکسان است

    آتش از تن نصیب خود طلبد

    سوزش مغز بی‌خرد طلبد

    گل آتش به پیش ابراهیم

    وز تجلی نسوخت جسم کلیم

    نظر ما به چشم تو جانی است

    میل دل را نتیجه روحانی است

    نظری ، کز سر صفا آید

    به طبیعت مگر نیالاید

    گر تو را نیست با غمش کاری

    دایما من مقیدم، باری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha