الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
بقهر از من فکندی دل بیک دیدار مهرویا
چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم
که هر گز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر
اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذ ن بکار و حا ل عا شق گر خبر داری
سحر گاها ن نگه کن تو بدان الله اکبر بر
مدارای بنت کعب اندوه که یار از تو جدا ماند
رسن گرچه دراز آید گذ ردارد به چنبر بر