فشاند از سوسن و گل، سیم و زر باد
زهی بادی که رحمت باد بر باد
بداد از نقش آذر، صد نشان آب
نمود از سحر مانی، صد اثر باد
مثال چشم آدم شد، مگر ابر
دلیل لطف عیسا شد مگر باد
که دُر بارید هر دم در چمن ابر
که جان افزود خوش خوش در شجر باد
اگر دیوانه ابر آمد، چرا پس
کند عرضه صبوحی جام زر باد
گل خوش بوی ترسم آورد رنگ
از این غمّاز صبح پردهدر باد
برای چشم هر نااهل گویی
عروس باغ را شد جلوه گر باد
عجب چون صبح خوشتر میبرد خواب
چرا افکند گل را در سهر باد