کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید
     

    اول گفت: تا روز و شب آینده است و رونده از گردش سالها شگفت مدار.

    و گفت: مردمان چرا از کاری پشیمانی خورند که یک‌بار از آن پشیمانی خورده باشند؟

    گفت: چرا ایمن خسبد کسی که آشناء پادشاه باشد؟

    گفت: چرا زنده شمرد کسی خود را کی زندگانی او نه بر مراد او بود؟

    آخر گفت: هر که ترا زشت گوید معذور تر از آنک آن زشت بتو رساند.

    آخر گفت: بخداوند تعزیت آن دردسر نرسد که بدان کس که بی‌فایده گوش دارد.

    آخر گفت: از خداوند زیان بسیاری آن کس را زیان‌مندتر دار کی وی را دیدار چشم زیان‌مند بود.

    آخر گفت: هر بندهٔ که او را بخرند و بفروشند آزاد‌‌تر از آن کس دان که او بندهٔ گلو بود.

    آخر گفت: هر چند کسی دانا بود که پاداش ورا خرد نبود آن دانش بر وی وبال بود.

    آخر گفت: هر که روزگار او را دانا نکند در آموزش او هیچ کس را رنج نباید برد که رنج او ضایع باشد.

    آخر گفت: همه چیز از نادان نگاه داشتن آسان‌تر از آن بود که از تن خویش نادان را.

    { دیگر گفت: اگر خواهی که مردمان ترا نیکوگوی باشند نیکوگوی مردمان باش.}

    آخر گفت: اگر خواهی که رنج تو ضایع نباشد، بجای مردمان، رنج مردمان بجای خویش ضایع مکن.

    آخر گفت: اگر خواهی که کم‌دوست نباشی کینه مدار.

    آخر گفت: اگر خواهی که بی‌اندازه اندوهگین نباشی حسود مباش.

    {دیگر گفت: اگر خواهی که از رنجیدگی دور باشی آنچه نرود مران.}

    آخر گفت: اگر خواهی که زندگانی بآسانی گذاری روش خود را بر روی کار دار.

    آخر گفت: اگر خواهی که ترا دیوانه‌وار نشمرند آنچ نایافتنی بود مجوی.

    آخر گفت: اگر خواهی که با آزرم بباشی و با آب‌روی آزار کس مجوی.

    آخر گفت: اگر خواهی که فریفته نباشی کار ناکرده را کرده مپندار.

    {دیگر گفت: اگر خواهی که پردهٔ تو دریده نشود پرده کس مدر.}

    آخر گفت: اگر خواهی که بر قفاء تو نخندند زیردستان را پاک دار.

    { دیگر گفت: اگر خواهی که از پشیمانی دراز ایمن گردی بهوای دل کار مکن.}

    آخر گفت: اگر خواهی که زیرک باشی روی خویش در آیینهٔ کسان بین.

    آخر گفت: اگر خواهی که بی‌بیم باشی بی‌آزار باش.

    آخر گفت: اگر خواهی که قدر تو بر جای باشد قدر مردمان بشناس.

    آخر گفت: اگر خواهی که بقول تو کار کنند بقول خود کار کن.

    آخر گفت: اگر خواهی که پسندیدهٔ مردمان باشی بر آن کس که خرد دارد راز خویش آشکار مکن.

    آخر گفت: اگر خواهی که برتر از مردمان باشی فراخ نان و نمک باش.

    آخر گفت: چرا دشمن نخوانی کسی را که جوانمردی خویش در آزار مردمان داند؟

    آخر گفت: چرا دوست خوانی کسی را که دشمن دوستان تو بود؟

    آخر گفت: با مردم بی‌هنر دوستی مدار که مردم بی‌هنر نه دوستی را شاید و نه دشمنی را.

    آخر گفت: پرهیز ار نادانی که خود را دانا شمرد.

    آخر گفت: داد از خود بده تا از داور مستغنی باشی.

    آخر گفت: اگر چه حق تلخ باشد بباید شنید.

    آخر گفت: اگر خواهی که راز تو دشمن نداند با دوست مگوی.

    آخر گفت: خرد نگرش بزرگ زیان مباش.

    آخر گفت: بی‌قدر مردم را زنده مشمر.

    آخر گفت: اگر خواهی که بی‌گنج توانگر باشی بسند کار باش.

    آخر گفت: بگزاف مخر تا بگزاف نباید فروخت.

    آخر گفت: مرگ به از آنکه نیاز بهم‌چون خودی برداشتن.

    آخر گفت: از گرسنگی مردن به از آنکه از نان سفله سیر شدن.

    آخر گفت: بهر تخایلی که ترا صورت بندد بر نامعتمدان اعتماد مکن و از معتمدان اعتماد مبر.

    آخر گفت: بکم ز خودی محتاج بودن عظیم مصیبتی باشد، اگر چه خوش بود، که اندر آب مردن به که از حقیر زینهار خواستن.

    آخر گفت: فاسق متواضع این جهان جوی بهتر از عابد متکبر آن جهان جوی.

    آخر گفت: نادان‌تر از آن مردم نباشد که یکی از کهتری بمهتری پرسیده باشد همچنان بسوی او بچشم کهتری نگرند.

    آخر گفت: شرمی نبود بتر از آنکه بچیزی دعوی کند که نداند و آنگاه دروغ‌گوی باشد.

    آخر گفت: فریفته‌تر از آن کس نبود که یافته بنایافته بدهد.

    آخر گفت: فرومایه‌تر از آن کسی نباشد که کسی را بدو حاجتی باشد و تواند که روا کند و نکند.

    آخر گفت: اگر خواهی که از شمار دادگران باشی زیردستان خود را بطاقت خویش نکودار.

    آخر گفت: اگر خواهی که از شمار آزادان باشی طمع را بخود راه مده و در دل جای مده.

    آخر گفت: اگر خواهی که از نکوهش عام دور باشی اثرهاء ایشان را ستاینده باش.

    آخر گفت: اگر خواهی که در دلها محبوب باشی و مردمان از تو نفور نباشند سخن بر مراد مردمان گوی.

    آخر گفت: اگر خواهی که نیکو‌ترین و پسندیده‌ترین مردمان باشی آنچ بخود نپسندی بکس مپسند.

    آخر گفت: اگر خواهی کی بر دلت جراحت نرسد که هیچ مرهم نپذیرد با هیچ نادان مناظره مکن.

    آخر گفت: اگر خواهی که بهترین خلق باشی از خلق چیزی دریغ مدار.

    آخر گفت: اگر خواهی که زبانت دراز باشد کوته دست باش.

    آخر اینست سخنها و پندهاء نوشروان عادل، چون بخوانی، ای پسر این لفظها را خوار مدار که ازین سخنها هم بوی حکمت آید و هم بوی ملک، زیراک هم سخن حکماست و هم سخن پادشاهان، جمله همه معلوم خویش گردان و اکنون آموز کی جوانی، که چون پیر گشتی خود بشنیدن نپردازی، که پیران چیز ها دانند که جوانان ندانند والله اعلم بالصواب.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

 
 
Captcha