کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت راوی چون به دشت کربلا

    شد به میدان قاسم نو کدخدا

    هر طرف کاورد رو با تیغ تیز

    بر عدو دادی نشان رستخیز

    همچو شیری کو رهد از سلسله

    کرد کاخ کفر را پر زلزله

    ناگهان عمر بن سعد بد سیر

    بست از دنیا و از عقبی نظر

    سوی آن شهزاده بی‌کس شتافت

    فرقش از شمشیر تا ابرو شکافت

    از قفا زد شیبه بر پشتش سنان

    شد گذار از سینه آن نوجوان

    نسل ناپاک سعید نا سعید

    قلب محزون وی آز خنجر درید

    از غضب انداخت یحیی بن وهب

    نیزه بر پهلوی آن عالی نسب

    هر زمان با خویش کردندی خطاب

    خارجی بچه بود قتلش ثواب

    آخر آن افسرده دل پر ز خون

    بر زمین شد از سر زین واژگون

    کرد با حال حزین آن مستمند

    صوت «یا عماه ادرکنی» بلند

    از صدای مستغاث آن وحید

    شاه مظلومان به بالینش رسید

    دید قاسم را چو در خون بسملش

    حمله‌ور گردید سوی قاتلش

    از دم شمشر کرد آن با وفا

    قاتلش را دست از مرفق جدا

    از برای یاری آن دین تباه

    جیش کوفی حلقه زد بر دور شاه

    روی نعش قاسم والاتبار

    جنگ شد مغلوبه اندر گیر و دار

    عاقبت گردید زان جنگ و جدال

    پیکر مجروح قاسم پایمال

    صبح عمر کوته وی شام شد

    از جهان آن نوجوان ناکام شد

    نیست یارای نوشتن خامه را

    مختصر کن (صامت) این هنگامه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha