کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی! از جام مهرت مست گشته
    ز کوباکوب هجران پست گشته
    بسی در عشق گرم و سرد دیدی
    کنون بنشین، که آن خود کشیدی
    بگستر فرش و خلوت ساز جارا
    که عزم آن شبستانت ما را
    سحرگاهان دعای مستجابت
    به روی کار باز آورد آبت
    دلارامی که از دامت رمان بود
    تو گفتی: رام خواهد شد، همان بود
    هر آن حاجت که میخواهی برآری
    که رو در قبلهٔ اقبال داری
    به وصلم طلعتت فیروز گردد
    شب تاریک هجران روز گردد
    مخور اندوه، ازین پس شاد می‌باش
    ز بند هر غمی آزاد می‌باش
    دهانم را تو باشی میر ازین پس
    به بوسیدن مکن تقصیر ازین پس
    کنار و بوسه اول چیز باشد
    چو وقت آید دگرها نیز باشد
    دل من ترک وصل دیگران گفت
    تویی همدم، تویی مونس، تویی جفت
    رفیق من تو خواهی بود ازین پس
    مرا از مهر و کین آن و این بس
    دلم در جستجویت جویت گرم گشته
    چه جای دل؟ که سنگش نرم گشته
    از آن شوخی به راه آمد دل من
    به جانت نیک خواه آمد دل من
    چو باغ وصل را در برگشادی
    جهان اندر جهان عیشست و شادی
    ز رویم لاله و گل دسته می‌بند
    ز لعلم شکر اندر پسته می‌بند
    گهی با زلف پستم عشق می‌باز
    گهی میگوی در گوش دلم راز
    مشو نومید و از من سر مپیچان
    رخ از پیوند و یاری بر مپیچان
    بیا، کز وصل من کارت بر آید
    به باغ من گل از خارت بر آید
    دلت را مژده‌ای می‌ده به شادی
    بگو او را دگر چون مژده دادی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha