اوحدی مراغه ای
منطقالعشاق
نامه دهم از زبان معشوق به عاشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی! از جام مهرت مست گشته ز کوباکوب هجران پست گشته بسی در عشق گرم و سرد دیدی کنون بنشین، که آن خود کشیدی بگستر فرش و خلوت ساز جارا که عزم آن شبستانت ما را سحرگاهان دعای مستجابت به روی کار باز آورد آبت دلارامی که از دامت رمان بود تو گفتی: رام خواهد شد، همان بود هر آن حاجت که میخواهی برآری که رو در قبلهٔ اقبال داری به وصلم طلعتت فیروز گردد شب تاریک هجران روز گردد مخور اندوه، ازین پس شاد می باش ز بند هر غمی آزاد می باش دهانم را تو باشی میر ازین پس به بوسیدن مکن تقصیر ازین پس کنار و بوسه اول چیز باشد چو وقت آید دگرها نیز باشد دل من ترک وصل دیگران گفت تویی همدم، تویی مونس، تویی جفت رفیق من تو خواهی بود ازین پس مرا از مهر و کین آن و این بس دلم در جستجویت جویت گرم گشته چه جای دل؟ که سنگش نرم گشته از آن شوخی به راه آمد دل من به جانت نیک خواه آمد دل من چو باغ وصل را در برگشادی جهان اندر جهان عیشست و شادی ز رویم لاله و گل دسته می بند ز لعلم شکر اندر پسته می بند گهی با زلف پستم عشق می باز گهی میگوی در گوش دلم راز مشو نومید و از من سر مپیچان رخ از پیوند و یاری بر مپیچان بیا، کز وصل من کارت بر آید به باغ من گل از خارت بر آید دلت را مژده ای می ده به شادی بگو او را دگر چون مژده دادی اوحدی مراغه ای