کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن

    حاتم آن بحر جود و کان عطا

    روزی از قوم خویش ماند جدا

    اوفتادش گذر به قافله‌ای

    دید اسیریی به پای سلسله‌ای

    پیشش آمد اسیر، بهر گشاد

    خواست زو فدیه تا شود آزاد

    حاتم آنجا نداشت هیچ به دست

    بر وی از بر آن رسید شکست

    حالی از لطف پای پیش نهاد

    بند او را به پای خویش نهاد

    ساخت ز آن بند سخت، آزادش

    اذن رفتن بجای خود دادش

    قوم حاتم ز پی رسیدندش

    چون اسیران به بند دیدندش

    فدیهٔ او ز مال او دادند

    پای او هم ز بند بگشادند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha