کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    من کیستم ز مردم دنیا رمیده‌ای

    چون کوهسار پای به دامن کشیده‌ای

    از سوز دل چو خرمن آتش گرفته‌ای

    وز اشک غم چو کشتی طوفان رسیده‌ای

    چون شام بی رخ تو به ماتم نشسته‌ای

    چون صبح از غم تو گریبان دریده‌ای

    سر کن نوای عشق که از های و هوی عقل

    آزرده ام چو گوش نصیحت شنیده‌ای

    رفت از قفای او دل از خود رمیده ام

    بی تاب تر ز اشک به دامن دویده‌ای

    ما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست

    راحت کجا و خاطر ناآرمیده‌ای

    بیچاره‌ای که چاره طلب می کند ز خلق

    دارد امید میوه ز شاخ بریده‌ای

    از بس که خون فرو چکد از تیغ آسمان

    ماند شفق به دامن در خون کشیده‌ای

    با جان تابناک ز محنت سرای خاک

    رفتیم همچو قطرهٔ اشکی ز دیده‌ای

    دردی که بهر جان رهی آفریده‌اند

    یا رب مباد قسمت هیچ آفریده‌ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha