رهی معیری
غزلها | جلد چهارم
محنتسرای خاک: من کیستم ز مردم دنیا رمیده ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من کیستم ز مردم دنیا رمیده ای چون کوهسار پای به دامن کشیده ای از سوز دل چو خرمن آتش گرفته ای وز اشک غم چو کشتی طوفان رسیده ای چون شام بی رخ تو به ماتم نشسته ای چون صبح از غم تو گریبان دریده ای سر کن نوای عشق که از های و هوی عقل آزرده ام چو گوش نصیحت شنیده ای رفت از قفای او دل از خود رمیده ام بی تاب تر ز اشک به دامن دویده ای ما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست راحت کجا و خاطر ناآرمیده ای بیچاره ای که چاره طلب می کند ز خلق دارد امید میوه ز شاخ بریده ای از بس که خون فرو چکد از تیغ آسمان ماند شفق به دامن در خون کشیده ای با جان تابناک ز محنت سرای خاک رفتیم همچو قطرهٔ اشکی ز دیده ای دردی که بهر جان رهی آفریده اند یا رب مباد قسمت هیچ آفریده ای رهی معیری