کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    امروز بت من سر پیکار ندارد

    جز دوستی و عذر و لَطَف‌ کار ندارد

    بشکفت رخم چون‌ گل بی‌خار ز شادی

    زیرا که ‌گل صحبت او خار ندارد

    با گریه شد این چرخ ‌گهربار که آن بت

    بی‌خنده همی لعل شکربار ندارد

    زلفش همه مشک است و چنان مشک دلاویز

    کم جوی ز عطار که عطار ندارد

    بِربود دلم زلفش و بیم است‌ که آن زلف

    زنهار خورد با من و زنهار ندارد

    در شهر دلی نیست وگر هست‌ کدام است

    کاو در شکن زلف گرفتار ندارد

    ماهی است‌ که مشک تبت و لالهٔ خود روی

    با زلف و رخش قیمت و مقدار ندارد

    چون غمز‌ه کند نرگس او هیج مُشَعبد

    با نرگس او رونق بازار ندارد

    من بنده ی آن ماه‌ که در جان و دل خویش

    جز بندگی شاه جهاندار ندارد

    سلطان جهانگیر ملکشاه جوان‌بخت

    شاهی که به شاهی و هنر یار ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha