کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن مگس می‌شد ز بهر توشه‌ای

    دید کندوی عسل در گوشه‌ای

    شد ز شوق آن عسل دل داده‌ای

    در خروش آمد که کو آزاده‌ای

    کز من مسکین جوی بستاند او

    در درون کندوم بنشاند او

    شاخ وصلم گر ببرآید چنین

    منج نیکوتر بود در انگبین

    کرد کارش را کسی، بیرون شوی

    در درون ره دادش و بستد جوی

    چون مگس را با عسل افتاد کار

    پای و دستش در عسل شد استوار

    در طپیدن سست شد پیوند او

    وز چخیدن سخت‌تر شد بند او

    در خروش آمد که ما را قهر کشت

    وانگبینم سخت‌تر از زهر کشت

    گر جوی دادم، دو جو اکنون دهم

    بوک ازین درماندگی بیرون جهم

    کس درین وادی دمی فارغ مباد

    مرد این وادی به جز بالغ مباد

    روزگاریست ای دل آشفته کار

    تا به غفلت می‌گذاری روزگار

    عمر در بی‌حاصلی بردی به سر

    کو کنون تحصیل را عمری دگر

    خیز و این وادی مشکل قطع کن

    بازپر، وز جان وز دل قطع کن

    زانک تا با جان و بادل هم بری

    مشرکی وز مشرکان غافل‌تری

    جان برافشان در ره و دل کن نثار

    ورنه ز استغنی بگردانند کار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha