کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باز پیش جمع آمد سر فراز

    کرد از سر معالی پرده باز

    سینه می‌کرد از سپه‌داری خویش

    لاف می‌زد از کله‌داری خویش

    گفت من از شوق دست شهریار

    چشم بربستم ز خلق روزگار

    چشم از آن بگرفته‌ام زیر کلاه

    تا رسد پایم به دست پادشاه

    در ادب خود را بسی پرورده‌ام

    همچو مرتاضان ریاضت کرده‌ام

    تا اگر روزی بر شاهم برند

    از رسوم خدمت آگاهم برند

    من کجا سیمرغ را بینم به خواب

    چون کنم بیهوده روی او شتاب

    زقه‌ای از دست شاهم بس بود

    در جهان این پایگاهم بس بود

    چون ندارم رهروی را پایگاه

    سرفرازی می‌کنم بر دست شاه

    من اگر شایستهٔ سلطان شوم

    به که در وادی بی‌پایان شوم

    روی آن دارم که من بر روی شاه

    عمر بگذارم خوشی این جایگاه

    گاه شه را انتظاری می‌کنم

    گاه در شوقش شکاری می‌کنم

    هدهدش گفت ای به صورت مانده باز

    از صفت دور و به صورت مانده باز

    شاه را در ملک اگر همتا بود

    پادشاهی کی بر او زیبا بود

    سلطنت را نیست چون سیمرغ کس

    زانک بی همتا به شاهی اوست و بس

    شاه نبود آنک در هر کشوری

    سازد او از خود ز بی‌مغزی سری

    شاه آن باشد که همتا نبودش

    جز وفا و جز مدارا نبودش

    شاه دنیا گر وفاداری کند

    یک زمان دیگر گرفتاری کند

    هرک باشد پیش او نزدیک‌تر

    کار او بی‌شک بود تاریک‌تر

    دایما از شاه باشد بر حذر

    جان او پیوسته باشد پر خطر

    شاه دنیا فی‌المثل چون آتش است

    دور باش از وی که دوری زو خوش است

    زان بود در پیش شاهان دور باش

    کای شده نزدیک شاهان دور باش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha