کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در اوّل روز می‌شد بشرِ حافی

    ز دُردی مست امّا جانش صافی

    مگر یکپاره کاغذ یافت در راه

    بر آن کاغذ نوشته نامِ الله

    ز عالم جز جَوی حاصل نبودش

    بداد و مشک بستد اینت سودش

    شبانگه نامِ حق را مردِ حق جوی

    بمشک خود معطّر کرد وخوش بوی

    در آن شب دید وقت صبح خوابی

    که کردندی به سوی او خطابی

    که ای برداشته نام من از خاک

    بحرمت کرده هم خوش بوی و هم پاک

    ترا مرد حقیقت جوی کردیم

    همت پاک و همت خوش بوی کردیم

    خدایا بس که این عطّارِ خوش گوی

    بعطر نظم نامت کرد خوش بوی

    چه گر عطّار ازان خوش گوی بودست

    که نامت جاودان خوش بوی بودست

    تو هم از فضل خاک آن درش کن

    بنام خویشتن نام آورش کن

    که جز از فضل تو روئی ندارد

    گر از طاعت سر موئی ندار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha