عطار نیشابوری
بخش پایانی
(۱۴) حکایت بشر حافی که نام حق تعالی بمشک بیالود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در اوّل روز می شد بشرِ حافی ز دُردی مست امّا جانش صافی مگر یکپاره کاغذ یافت در راه بر آن کاغذ نوشته نامِ الله ز عالم جز جَوی حاصل نبودش بداد و مشک بستد اینت سودش شبانگه نامِ حق را مردِ حق جوی بمشک خود معطّر کرد وخوش بوی در آن شب دید وقت صبح خوابی که کردندی به سوی او خطابی که ای برداشته نام من از خاک بحرمت کرده هم خوش بوی و هم پاک ترا مرد حقیقت جوی کردیم همت پاک و همت خوش بوی کردیم خدایا بس که این عطّارِ خوش گوی بعطر نظم نامت کرد خوش بوی چه گر عطّار ازان خوش گوی بودست که نامت جاودان خوش بوی بودست تو هم از فضل خاک آن درش کن بنام خویشتن نام آورش کن که جز از فضل تو روئی ندارد گر از طاعت سر موئی ندار عطار نیشابوری